نتایج جستجو برای عبارت :

چرا از ماها تا جوانیم از این . غافلیم؟؟؟ 2

یه ضرب المثلی هست بین ماها که میگیم: اون دردی که تو رو نکُشه قوی ترت میکنه.
اجازه میخوام ازتون که در این باب مخالف باشم. به نظر من اون دردی که نتونسته تو رو بکُشه درسته که نکشتت ولی مطمئنا بهت آسیب زده، پیرت کرده، شکسته ات کرده و روحت رو زخمی که کرده. همه چی که مردن نیست بالام جان!
مگر ماها بعد از رنج بسیار کشیدن سر یک مصیبت، دیگه میتونیم همون آدم قبل بشیم؟ 
مهناز افشار پدیده خاصی نیستمهناز افشار همین ماها هستیمهمین ماهایی که خودمون رو تو همه زمینه ها متخصص میدونیم و درباره هر مساله ای اظهار فضل میکنیمهمین ماهایی که وقتی میبینیم نمیتونیم تو حوزه تخصصی خودمون حرفی برای گفتن داشته باشیم رو میاریم به هر کاری برای دیده شدنهمین ماهایی که دیده شدن درست رو بلد نیستیم
همین ماهایی که فکر میکنیم اگه درباره موضوعی نظر ندیم فکر میکنن لالیمفرق مهناز افشار با ماها اینه که اون به دلیل سلبریتی بودن حرفش باز
باید قبول کرد که خیلی از ماها دغدغه نداریم و دچار روزمرگی شدیم اما همینکه بهمون یکذره فشار میاد ، با جملات زیر خودمون رو خالی میکنیم :
 
... توی این مملکت خراب شده 
... سر قبر ...
خاک بر سر ...
تف تو غیرت ...
 
باید قبول کرد که خیلی از ماها برای درست شدن اوضاع کار خاصی انجام ندادیم. نه انتخاب درستی داشتیم و نه انتقاد بجایی ... اما تا دلتون بخواد فقط ادعا کردیم و ادعا کردیم و ادعا ...
فکر کردیم چون لیسانس داریم خیلی میفهمیم یا اینکه چون توی حوزه علمیه درس خ
 
من همیشه فکر میکردم،
که این فقط من هستم که وسط ندارم، یا خیلی بالام یا پایین. یا زندگیم خیلی عالیه، یا به فرش افتادم.
 
مدتیه متوجه شدم، که فقط من نیستم که اینطوری هستم،
 
ما اینجوری بزرگ شدیم.
 
وقتی نمونه بزرگتر، یعنی جامعه ایران رو دیدم این رو متوجه شدم.
ماها که از کشورهای پر از بالا پایین میایم وسط نداریم.
 
از بین ماها، اونهایی که همیشه پستی بلندی های خیلی زیادی زندگیشون داشته و یه وقتایی خودشون تنهایی رفتن جلو و مشکلاتشون رو حل کردن و از
توی این دو سال و نیم همیشه از خودم پرسیدم (توی المانم گاهی میپرسیدم ولی اون موقع بچه بودم)
که با اینکه اینها این قدر بی دقت و خسته و گیجن و بی توجه، این مملکت چطوری میچرخه؟
دقت کنین، اینها ادمهای خوب و ساده ای هستن و من معاشرت باهاشون رو به اغلب ایرانیا ترجیح میدم. 
ولی ماها، توی همچین شرکت بزرگی کار میگیریم، سر پی ار نداشتن ریجکت میشیم
اولویت با سیتیزن هاست همیشه
زبان رو بلدن
همه چی رو بلدن
کوچکترین تلاشی در یادگیری نمیکنن
بعد من پدرم درمیاد
سلامهمیشه ماها به اینده نیم نگاهی داریم ولی کمتر کسی هست که با خودش بگه مثلا سال دیگه این موقع من باید فلان جا باشم و فلان کارو بکنم. البته طبیعیه چون اینده معمولا با ابهامات خاص خودش همراهه. همه ماها تو یه زمینه ای فعالیم. درس، کار، ورزش یا هنر یا شاید یه روزی فعال بودیم . نمیدونم تا حالا بهش فکر کردین یا نه ولی اگه براتون مقدوره بنویسین. دوست دارین 10 سال دیگه کجا باشین و مشغول چه کاری؟ و البته شوخی ازاده .
" رضا سرچشمه " (23 خرداد 1396)
ادامه مطلب
شکی نیست که همه ماها منحصربه‌فردیم، ولی گاهی شور این عقیده رو درمی‌آریم دیگه!دیدید خیلی از ماها وقتایی که ناراحتیم، فک می‌کنیم تنها موجود ناراحت دنیا هستیم. کافیه یه نفر بگه درکت می‌کنم، یکی شروع کنه از غم خودش بگه تا روش آوار بشیم، لااقل از درون، با حرفای نگفته!کلا تو خیلی از چیزای این طوری هستیم. مثلا وقتی تازه دارک‌نایت رو دیده بودم فکر می‌کردم هیچکی به خوبی من شخصیت جوکر رو (دیوونه این شخصیتم من) درک نمی‌کنه. با خودم می‌گفتم اگه تو د
شکی نیست که همه ماها منحصربه‌فردیم، ولی گاهی شور این عقیده رو درمی‌آریم دیگه!دیدید خیلی از ماها وقتایی که ناراحتیم، فک می‌کنیم تنها موجود ناراحت دنیا هستیم. کافیه یه نفر بگه درکت می‌کنم، یکی شروع کنه از غم خودش بگه تا روش آوار بشیم، لااقل از درون، با حرفای نگفته!کلا تو خیلی از چیزای این طوری هستیم. مثلا وقتی تازه سویساید اسکواد رو دیده بودم فکر می‌کردم هیچکی به خوبی من شخصیت هارلی کوئین رو (دیوونه این شخصیتم من) درک نمی‌کنه. با خودم می‌گ
به نام خالق دو گیتی
سلام آقا
آقا دوباره اومدم تا هواتون رو نفس بکشم. دنیا زیادی رو به سختی آورده و تنها 
هوای شماست که به وجودهای خسته توان نفس کشیدن میده.آقا همه چشم
انتظار اومدنتون هستن،ببخشید که بعضی از ماها فراموش می‌کنیم که شما هم
منتظرید.
منتظر اینکه، دستامون رو بالا بگیریم تا برای حضورتون به خدا التماس کنیم. آخه
التماس کردن به خدای مهربونی‌ها،خیلی قشنگه اما ماها فراموش می‌کنیم؛هم 
شما رو هم خدایی که شما رو قرار داده تا ماها برای عش
این کتابه رو شروع کردم به خوندن
بچه ها
ماها که مینویسیم
یه تکنیک رو یا حالا به صورت ژنتیکی یا از بد و خوب روزگار بلدیم که خیلیا بلد نیستن
ماها که خیلی مینویسیم در واقع افکارمون رو پیاده میکنیم روی زمین به صورت نوشتن و این تکنیک رو خود همین کتابه پیشنهاد کرده که اجرا کنیم
یعنی هر روز بنویسیم
وقتی تو مینویسی و مینویسی باعث میشه هم مغز خودت راحت میشه و سبک میشه
هم دیدی آدم از یکی مشورت میخواد
بعد باهاش حرف میزنه حتی هیچ مشورتی هم نگیره خودش گاهی
یه مثال بزنم؟
  یکی از موادغذایی که ماها خیلی باهاش سروکار دارین نونه درسته؟
خوب نون را وقتی از فریزر درمیاریم برای اینکه قابل استفاده بشه لازمه یه تغییراتی بهش بدیم
تازه خیلی مهمه که این نون را قراره چه کسی استفاده کنه شما؟
یا بچه کوچیک شما ؟
یا یه پیرزنه بی دندون؟پس تغییراتی که تواین نون قراره ایجاد بشه با توجه به استفاده ای که قراره ازش بشه متفاوتهاگرقرار باشه شما ازاین نون استفاده کنید اول گرمش میکنید وبعد هم یه لقمه ی بزرگش میکنیدا می
سلام
ماها عاشق نیستیم..فقط دوست داریم داستان عاشقی داشته باشیم..
برامون خیلی زیبا نشان داده اند و غلط جا افتاد..
تعریف درست از عشق نداریم...
ما ها ازدواج سنتی قبول نداریم ،چون اونقدر براش جوک درست کردند و گفتند اف وپفه ،هی میخواهیم به همه ثابت کنیم ،خودم قرار ببریم و بدوزیم...
اگر ازدواج سنتی بد بود ،چرا اهل بیت ع ما داشتند،اتفاقا هم داستان زندگی شون بهترین و عالی ترین داستان عشقی هست که تا حالا نظیر هم نداشته و نخواهد داشت...
شاید ادامه هم نوشتم.
سلام
ماها عاشق نیستیم..فقط دوست داریم داستان عاشقی داشته باشیم..
برامون خیلی زیبا نشان داده اند و غلط جا افتاد..
تعریف درست از عشق نداریم...
ما ها ازدواج سنتی قبول نداریم ،چون اونقدر براش جوک درست کردند و گفتند اف وپفه ،هی میخواهیم به همه ثابت کنیم ،خودم قرار ببریم و بدوزیم...
اگر ازدواج سنتی بد بود ،چرا اهل بیت ع ما داشتند،اتفاقا هم داستان زندگی شون بهترین و عالی ترین داستان عشقی هست که تا حالا نظیر هم نداشته و نخواهد داشت...
شاید ادامه هم نوشتم.
مشکل از آن بود که ماها فکر می‌کردیم باید توجیه کنیم. اگر تو پیامبر بودی، ماها باید تا نفس آخر باهات می‌آمدیم. ماها اخلاقمان ثُبات بود، گیر کردن بود. تو آمدی، فریاد کشیدی و ما خشم و بلندیِ صدات را ستودیم و توی خاطره‌هامان ازش نوشتیم. نوشتیم «عربده می‌کشید و می‌گریستیم. او مقدس بود و ما ضعفاء. عربده‌ها می‌کشید و از زیبایی و شکوه‌مندیِ عر عر هاش آسیب می‌دیدیم.»
تو آمدی، زدی و شکستی، ما پا گذاشتیم روی خرده شکسته‌ها و گمان کردیم زخم‌های مقدس
موسیقی زنده ش در غیاب اسلام و مسلمین قر داشت. به دوست داشتم میگفتم دقت کن که اگر اسلام دست و پای ماها رو نبسته بود چقدر یکجور دیگری بودیم. خود خواننده هم شنید و خندید چه برسه به دوست که از هر شوخی بی مزه ی من نیم ساعت ضعف میکنه و ریسه میره.
روزی که فکر کردی یکی رو از ته دل دوست داری ولش نکن... ممکنه دوباره تکرار نشه... آدم وقتی تو سن‌ و سال توئه فکر می‌کنه همیشه براش پیش می‌یاد... باید ده پونزده‌ سال بگذره که بفهمی همون یه بار بوده... که حالِت با چیز دیگه‌ای خوب نمی‌شه... عشــــق یعنی حالِت خــــوب باشه...
رازداری
چند تن از بندگان سلطان‌ محمود، حسن میمندی وزیر را گفتند سلطان امروز در فلان مصلحت تو را چه گفت؟گفت بر شما هم خواهد گفت.گفتند تو وزیر مملکتی، آنچه با تو بگوید به ماها نخواهد گفت.وزیر گفت سلطان به اعتماد آن‌ که داند با کسی نگویم سخن به من گفت، پس شما چرا می‌ پرسید؟
منبع: گلستان سعدی
یکی از دوستان این 2 بخش از وصیتنامه شهید صدر زاده رو برام فرستاد که قطعا خیلی از ماها این‌ها رو با گوشت و پوست خودمون درک کردیم
شهید صدر زاده اینگونه ماها رو که در کارهای سیاسی، فرهنگی و... هستیم رو توصیه می‌کنند
 « چند نکته را به حسب وظیفه به شما سفارش میکنم:
1- وقتی کار فرهنگی را شروع می‌کنید، با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم.
2- وقتی که کارتان می‌گیرد و دورتان شلوغ می‌شود، تازه اول مبارزه است. زیرا شیطان به سراغتان می‌آید. اگر فکر
این فیلم رو دوست داشتم. به نظرم فیلمی برای خندیدن و لذت بردنه. همه ی ماها مهران مدیری رو با طنز انتقادی نسبت به سلبریتی ها و دولتی ها می‌شناسیم. مهران مدیری در انتخاب نقش به عنوان یک بازیگر هم به این موضوع وفادار بوده که انصافا هم نقش رو خوب بازی کرد، البته با غلو. همونی بود که همه ی ماها با وجود نفرت انگیز بودنشون می‌بینیم‌. فردی که هر کاری دلش بخواد با سرمایه و امکانات دولت می‌کنه و دیگران رو با کوچک ترین حرفی متهم به فتنه گر بودن می‌کنه.
با
این فیلم رو دوست داشتم. به نظرم فیلمی برای خندیدن و لذت بردنه. همه ی ماها مهران مدیری رو با طنز انتقادی نسبت به سلبریتی ها و دولتی ها می‌شناسیم. مهران مدیری در انتخاب نقش به عنوان یک بازیگر هم به این موضوع وفادار بوده که انصافا هم نقش رو خوب بازی کرد، البته با کمی غلو. همونی بود که همه ی ماها با وجود نفرت انگیز بودنشون می‌بینیم‌. فردی که هر کاری دلش بخواد با سرمایه و امکانات دولت می‌کنه و دیگران رو با کوچک ترین حرفی متهم به فتنه گر بودن می‌کن
سلام
Alan Watts تو یکی از صحبتاش میگه که:
مردم همیشه فکر میکنن که یه روزی ناخواسته وارد این دنیا شدن و یه روزی هم تموم میشه و میرن. این دیدگاه دیدگاه خیلی کوته بینانه ایه. ماها، یه چیز جدا از این دنیا نیستیم. ماها میوه های این دنیا هستیم. ماها این دنیا هستیم که یه چیزی درست کرده که بتونه خودش رو تجربه کنه.
حالا سوالی که پیش میاد اینه که بعد از مرگ چی میشه؟ تموم میشیم؟
جوابش رو خود طبیعت داره میده. هر سال داره میده. داره میگه که به این درخت نگاه کن! این و
این مطلب رو با هدف تشویق به خودشناسی میذارم؛
به نظر من ریشه خیلی از اختلافات و مشکلاتی که ما داریم نشناختن دیگران نیست، بلکه نشناختن خودمونه، خیلی از ماها یا شاید همه ماها شناخت واقعی و دقیقی از خودمون نداریم و فقط فکر میکنیم که خودمون رو خوب میشناسیم به خاطر همین وارد رابطه با فرد اشتباهی میشیم با فرد اشتباهی دوست میشیم با فرد اشتباهی ازدواج میکنیم و رشته اشتباهی رو انتخاب میکنیم و طبیعیه که کلی مشکل برامون پیش میاد.
اون وقت همه ش میگیم چر
روزهای زیادی به این فکر کردم که چرا خالق متعال من رو یک درختِ بیدِ مجنون موی‌افشان و ریشه‌درخاک نیافرید؟ یا یه گوزنِ شمالیِ غیراهلی‌شده‌ی منزوی توی سرمایِ اسکاندیناوی؟ یا یه اسبِ وحشی با موهای قهوه‌ای-قرمز، که کیلومترها می‌دوه و خودش ایده‌ای نداره که تا چه اندازه رهاست؟
خالقِ متعال، باید با هر کدوم از ماها مباحثه‌ی طولانی‌ای داشته باشه، بدون شک.
سلام
چند روزی که دارم فکر می کنم،چرا نمیشه یه نفر پیدا کرد تا بفهمه چی میگم،سو تفاهم پیش نیاد...خوب تا دو روز دارم زمزمه میکنم به قول یه عالمی ،ماها بی صاحب نیستیم...ما امام زمان عج رو داریم..
یا امام زمان عج من که بی صاحب نیستم لطفا کمک کنید ،درست تصمیم بگیرم.
جهت فرج صلوات بفرستید لطفا
یه مسأله پیش اومده که بر دل من کوهیه... 
عقلم به جایی قد نمی ده
هرکی زبله توی دعا کردن دست به دعا برای ماهم بالا ببره، با شمایم آقایی که به ما گفتن شما نامه ی ماها رو میخونی و دعامونم می کنی...
با شمایی که قاعدتا اگر اینی که ما چشیدیم یه شمه از داستان عشق شورانگیز شما بوده باشه، حتما یه کاری خواهی کرد برای ماهای محتاج عنایتت...
نیاز دارم یکی به شدت غیرت او رو بگیره برام
محکم و مقتدرباشه...
گاندو رو دیدیم
لذت بردیم
احساس غرور کردیم
به بچه های اطلاعات احسنت وفتیم و براشون دعا کردیم
ضربان قلبمون خیلی جاها رفت بالا 
اندازه یه سکانس استرس داشتیم
ماها فقط تماشاچی بودیم ولی جوون های اطلاعاتی و سرباز های گمنام شب و روزشون و گذاشتن برای پرونده های ضد جاسوسی
اونوقت دولت انقددددرررر راحت گند میزنه به همه چیز!!!
متنفرم از این دولت
همه ماها خاطره هایی داریم خاطرات خوب یا بد ولی برای من فقط یک خاطره خوب بود که مثل معجزه وقتی توی بدترین و سخت ترین موقعیت تمام عمرم اومد دنیامو رویایی کرد
واز وقتی که رفته یادم نمیاد هیچ چیزی از زندگیمو انگار همش یک خواب بوده
لطفا ناراحت نشو، دارم کاری میکنم که روح و ذهنم بفهمه که تنهاشدم و باور کنه
این کارو میکنم که بلند بشمچ
نماز خواندن آرومم می‌کنه، ولی عشقی به خدا ندارم؛ در واقع باهاش قهرم.ش
من پاک بودم، خودم رو پاک نگه داشته بودم، حق من نبود بعد این همه دعا یه آدم ناپاک نصیبم کنه.. حتا پسرهای مذهبی و مدعی هم از همون اول سراغ دخترایی می‌رن که چیتان پیتان می‌کنند و حجاب ندارن.. حفظ حجاب برای ماها چه معنی می‌ده؟ قربانی کردن زندگی‌مون برای خدایی که سودش به دشمنانش بیشتر می‌رسه تا پیروانش.
رو بدن پسرش تتو کرده!!!!عکسش و فرستاده!!! 
بچه تازه 9سالشه!
شاید اگر بزرگ شه دلش نخواد رو بدنش طرح باشه و یا اصصصلا اون طرح و دوست نداشته باشه!!!! و یا بخواد رشته ای تحصیل کنه یا جایی کار کنه که همین تتو مانعش بشه!
برای سلامتی هم مضره! 
بخدا قسم ماها صاحب بچه هامون نیستیم!!!!
به بهونه روشنفکری گند میزنیم به اینده بچه هامون!!!
دلم میخواد یچی بهش بگم ولی جلوی خودم و میگیرم... 
خدایا خودت به بچه ها رحم کن 
پدر مادرامون دارن به کجا میرن...
بسمک یا خفیّ
************
سیدنا الأستاد حضرت علامه جوادی آملی روحی فداه، در شرح مقدمه ی فصوص قیصری می فرمایند:
این آقایان منجمین، ستاره های آسمان را تقسیم کرده اند؛ بعضی از ستاره هایی ک در کنار قطب اند، جزء کوکبهای أبدی الخفایند، در برابر ستاره های أبدیّ الظّهور؛ بعضی از ستاره ها، أبدیّ الخفایند ک اصلاً دیده نمی شوند، در افق ماها؛ البته الآن آن ستاره هایی ک در قطب جنوب هست و ماها هرگز از نظر سیر، جایی نمی رسیم و نه او می رسد ک ببینیم؛ برای ماها جزء
هی دنیا ! حواست هست که تو چه قدر به ماها بدهکاری و عین خیالت نیست؟
 کلی روز خوب بهمون بدهکاری،  به من یه جور ، به اون پسر فارغ التحصیل بی کار یه جور ، به اون مرد 50 ساله که در آستانه ی دهه ی ششم زندگیش پشتوانه ی مالی نداره یه جور ، به اون بچه ی پشت کنکوری که آینده ی مبهم گذاشتی تو کاسه اش یه جور ، به اون مادر صبور که پای قد کشیدن فرزنداش از خودش مایه میذاره یه جور...
تو به مردم ساکن این مختصات جغرافیایی بیشتر  از جای دیگه بدهکاری ! و خب ذاتت هم درست مث
جدن هرچی فکر میکنم نمیفهمم این همه مشکلات روانی ازکجا میاد، تقصیر ما چیه،تقصیر اون فرد چیه؟!تقصیر کیه؟! 
برای مثال کسی که خیلی زود عصبانی میشه یا به جوش میرسه و‌ سره زنو بچه داد میزنه و ... تقصیر خودشه یا نه؟!
بنظرم که تقصیر خودش نیست،یکی از باگ های ساخت بشره همین موضوع ...
یه چیزه ناامید کننده همیشه تو ذهنم هست اینه که ما آدما شاید حدودا ۲۰ درصد رفتار و اخلاق  بتونیم کنترل کنیم و بقیش دست ماها نیست!!!!!
 
 
 
من همیشه فامیلام و دور و بریام و هم خونه ایام بهم میگن که باید به خودم افتخار کنم و...
چون که از بچگی مستقل شدم و تنهایی زندگی کردم و دحتر بسازی هستم.
هیچوقت متوجه نشدم چرا بهم میگن باهوش چوون وقتی میپرسی چرا میگی بهم باهوش، دلیل ندارن!!! :|
اونجا ادم متوجه میشه که خالی میبندن و این صفتیه که به همه میدن!
ولی در کل،
امروز داشتم فکر میکردم
بچه ها ماها که مستقل هستیم
مخصوصا ما دخترا
دخترا همه جا از استقلال فرار میکنن
نمیخوان مستقل باشن
شما برین امریک
 
 
 
  ای دوستان، این انقلاب، انقلاب مستضعفان جهان است و باری سنگین است بر دوش ماها که باید آن را به مقصد برسانیم و در غیر این صورت خدا و امام و ملت محروم جهان و آیندگان، ما را نخواهند بخشید . #شهید_والامقام #محسن_خدابنده ✋ #سلام_به_دوستان_شهداء ✋
این گل در کل جهان به نام "ماها مه رو و آریا" شناخته می شود و فقط و فقط در منطقه هیمالیا رشد می کند! گفته می شود این گیاه هر ۴۰۰ فقط سال یک بار گل می دهد! اگر می خواهیم آن را بار دیگر ببینیم بایستی ۴۰۰ سال دیگر صبر کنیم! نسل ما خیلی خوش شانس است که این گل را می بیند!
این جا شروع قصه ی سگ دونیه.سگ دونی اون بخشی از زندگیه که توش باید بخوابی ولی ازش خوشت نمیاد.همیشه بوی گند میده ولی هر روز اونجایی و کاریش نمیشه کرد.سگ دونی جای بدی نیست برای سگا.ولی ماها که نمیتونی سگ شیم پس چیکار باید بکنیم؟باید با یه قاشق کم کم این سگ دونی رو باز کنیم و خومون رو بکشیم بیرون ازش.این طوری شاید حس کنیم داریم یه کارایی میکنیم و شاید شب ها راحت تر بوی گندش رو تحمل کنیم.
خدایا این داستانهای تعطیلات سال نو رو تموم کن ما برگردیم سر خونه زندگیمون.
 
کاش مثل ایران یهو 15 روز تعطیل میشد ادم تکلیفش رو میدونست و جمع میکرد مرفت اروپایی جایی.
الان تعطیلات من از فردا شروع میشه. سان و آو بیچز.
همه اومدن سر کار من میرم.
فاک.
 
اون وسطا سه روز تعطیلی داشتم ولی یه سفر دو روزه فقط رفتم اون هم ویستلر فقط.
 
بگذریم.
 
دیشب یه فیلمی دیدم،
 
اسمش بود marriage story
بچه ها حتما حتما حتما ببینینش
 
خیلی قشنگه.
 
درباره یه زن و شوهر هست،
که اولش
امروز وای فای گوشیم عجب شوکی بهم داد!
اولش عصبانیت بود و نفهمیدم شام رو چجوری خوردم بعدش بدل به ترس شد! 
ترس از تکنولوژی، از این همه مجازی بودن که واقعا آرامش و سرگرمی ماها بند به یه وای فای و نت شده؟ که اگه یه لحظه نباشه از عصبانیت و بلاتکلیفی و ترس سکته ناقص رو میزنیم؟ 
من امروز ترسیدم از این زندگی وابسته به نت و تکنولوژی!
به نام حضرت دوست
خیلی اوقات خیلی از ماها خیلی چیزها به ذهن ناقصمون میرسه که ترجیح میدیم این خیلی‌ها رو به خیل حرف‌های مانده در دل گسیل و انبار کنیم!و اما علت؟!شاید بزرگ‌ترین و مهم‌ترین دلیلش این باشه که گوشی برای شنیدن نیست...و اگر گوشی هست؛ سنگی برای صبوری نیست...و اگر سنگ صبوری هست؛ مرحمی برای زخم‌ها ندارد!
وای بر آن روزی که گوش شنوای سنگِ صبورِ مرحم زخم‌هایتان خود به شما زخم بزند!
بسم الله مهربون :)
 
همیشه برام سوال بود، اونور آبی ها که مدام آب شنگولی میخورن چرا کمتر به هپاتیت الکلی مبتلا میشن تا ماها. بعد همین الان خوندم که احتمال هپاتیت الکلی توی افرادی که هر روز یه ذره میخورن کمتره تا اونایی که نمیخورن، نمیخورن، پاش بیفته پارچ پارچ میخورن!!!
الان کشف کردم چرا اوضاع جوونای ما اینجوریه :| :))
 
+ عنوان هم آهنگیه که حین درس خوندن گوش میدادم ^.^
آقای نون به مهسا گفته‌بود که چون موقعیت میزش یه جوریه که دو تا دختر سمت راستش می‌شینن، دو تا هم سمت چپش، احساس می‌کنه درخته!
مهسا هم به محض این که آقای نون از آزمایشگاه رفت بیرون اینو به ماها گفت و ما هم دو سه مدل جابه‌جایی پیشنهاد دادیم و در نهایت هم وقتی آقای نون برگشت یکیشون رو انتخاب کرد و الان به جای آقای نون، مینا شده همسایه‌ی من.
کلا قضیه‌ی اصلی طی نیم ساعت حل شد، اما من از دیشب دارم فکر می‌کنم این دیگه چه تشبیه مسخره‌ای بود؟! درخت آخ
سلام 
وقتی انتقام سخت میگوییم.صرفا بخش نظامی نیست..
وقتی ترامپ از مراکز فرهنگی ما ترسیده..چرا تقویت شون نکنیم..خصوصا آمار دار 52 تا مرکز هست..یعنی خوب عمل کردند
این قابل تامل هست...
پس افراد در قسمت های فرهنگی ورود کردند ،وظیفه شون دو چندان شده..
و اینکه ماها از 19 دی ماه سال 56اونقدر اطلاعات ندارم،پس امکان داره..
ده سال دیگه نسل بگویید،خوب کی چی 13 دی ماه شهید سپهبد سردار سلیمانی شده..
کما الان در مورد شهدا دفاع مقدس گفته میشه...
سلام
چند روزی که دارم فکر می کنم،چرا نمیشه یه نفر پیدا کرد تا بفهمه چی میگم،سو تفاهم پیش نیاد...خوب تا دو روز دارم زمزمه میکنم به قول یه عالمی ،ماها بی صاحب نیستیم...ما امام زمان عج رو داریم..
یا امام زمان عج من که بی صاحب نیستم لطفا کمک کنید ،درست تصمیم بگیرم.
جهت فرج صلوات بفرستید لطفا
نوشته شده 1398/09/22ساعت17:51
خوب واقعا خوب میشه ،مدام زمزمه کنم ،با امام زمان عج حرف بزنم....
با خداوند رفیق و مونس بشیم
یادمه یه کانالی تو تلگرام نظرسنجی گذاشته بود تو چه چیزی شبهه داریددرصد خیلی بالایی گفته بودن در مورد عدالت خدا شبهه دارنفکر می‌کنم برای خیلی از ماها در مورد عدالت خدا سوالاتی وجود داشته باشه که معمولا هم جواب درستی بهش داده نمیشهجدی ترین جوابی که من تا حالا شنیدم اینه که درد و رنج آدم ها  به اندازه ظرفیتشونه که به نظرم خیلی قانع کننده نیست
وقتی بحث از فروش محصولات و عرضه خدمات به مشتریان به میان بیاید، اولین چیزی که به ذهن خیلی از ماها خطور خواهد کرد این است که باید به دنبال نیاز مشتریان بود و محصولات را بر طبق نیاز مشتری برای عرضه آن مهیا کرد. هرچند این مسئله یکی از ملزومات هر فعالیت تجاریست اما می شود با ترفندهایی در مشتریان خود این احساس نیاز به خدمات را ایجاد کرد.
ادامه مطلب
دانلود آهنگ جدید احمد ماها به نام هم اتاقی با لینک مستقیم + پخش آنلاین
Download New Music By Ahmad Maha Called Ham Otaghi
+ متن آهنگ هم اتاقی از احمد ماها
 
 
 
دانلود ، موزیکها ، دانلود موزیک کیفیت بالا ، دانلود آهنگها ، دانلود آهنگهای جدید ، موزیکهای جدید ، آهنگی جدید ، دانلود موزیکی جدید ، دانلود مداحی ها ، دانلود نوحه ها ، نوحه ها ، دانلود نوحه های جدید
ادامه مطلب
خانمِ شیرزادِ عزیز،این فقط تو نبودی که همیشه همه چیز را با هم اشتباه میگرفتی و بعد هِرهِر میزدی زیر خنده!خیلی از ماها هم تقریباً شبیه تو هستیم و همیشه در زندگیمان چیزهای ساده ای مثلِ:هدف و آرزو ! گَند زدن و تجربه کردن ! عشق و اختلالات هورمونی ! اُمیدواری و فریب دادن به خودمان ! انعطاف پذیری و سُست عنصری را با هم اشتباه میگیریم و بعداً هِرهِر میزنیم زیر خنده !خنده های تلخ...خنده هایی که تلخی اش را فقط خودمان میفهمیم و بَس!
خیلی خوبه که بدونی به یه جایی تعلق داری و دلت پر بزنه برا برگشتن بهش
من اومدم که بمونم تا وقتی که هستم
تا وقتی حس تعلقم به اینجا باقی بمونه
از روزی که وبلاگو ساختم 577 روز میگذره اما هیچی نوشتم و به هیچکس سر نزدم
اومدم بمونم
و مینویسم که یادم نره من به نوشتن زنده ام
همه ی ماها همینطوریم
نوشتن و نوشتن ...
دولت ترکیه عملا پروسه ثبت نام پناهجویان_افغان را متوقف کرده است فقط به بعضی از پناهجویان که شرایط خاص داشته باشند کملیک(کارت شناسایی) داده میشود آنهم ماها و حتی بیشتر از یک سال طول میکشد.
از همه خواهشمندم که این پیام را به تمام اقوام دوستان و آشنایان تان برسانید که اگر قصد آمدن به ترکیه را دارند در تصمیم شان تجدید نظر کنند.
سلام عزیزم این نامه رو برای تو مینویسم، امیدوارم هرکسی این نامه رو دید به دستت برسونه. آدرس رو رو نامه مینوسیم. من یواشکی سوار قطار شدم که بیام خونه اما اشتباهی وارد واگن یخچال شدم. ساعت ۱۷:۳۰ است. دارم از سرما یخ میزنم. مرگ رو در اطراف خودم حس میکنم و میدونم که زنده نمیمونم.فقط میخواستم بگم که خیلی دوستت دارم.

اما مشکل اینجا بود که یخچال هیچوقت روشن نبود و دمای داخل با بیرون یخچال یکسان بود، اما اون تلقین کرد و پذیرفت...شاید داستان اکثر ماها هم
آدمی به هر کسی که بخواد دروغ بگه، و خودش رو انکار کنه، برای خودش دیگه نمی تونه این انکار رو ادامه بده!! هر چی هست، هر کی هست، خود آدم به این موضوع آگاه تره ..
 
 
البته یه تفاوتی که می کنه اینه که انسان وقتی به رشد و بلوغ بیشتر برسه می تونه همه این حقیقت رو وجدان کنه
اما تا جایی که توانایی شناخت داره، نمی تونه حقیقت خودش رو انکار کنه.
دلیل رفتارهای خام و ناپخته! و بی جای خیلی از ماها هم همین موضوعه، به جای اینکه واقعیت خودمون رو بپذیریم، خودمون رو
خانمِ شیرزادِ عزیز،این فقط تو نبودی که همیشه همه چیز را با هم اشتباه میگرفتی و بعد هِرهِر میزدی زیر خنده!خیلی از ماها هم تقریباً شبیه تو هستیم و همیشه در زندگیمان چیزهای ساده ای مثلِ:هدف و آرزو ! گَند زدن و تجربه کردن ! عشق و اختلالات هورمونی ! اُمیدواری و فریب دادن به خودمان ! انعطاف پذیری و سُست عنصری را با هم اشتباه میگیریم و بعداً هِرهِر میزنیم زیر خنده !خنده های تلخ...خنده هایی که تلخی اش را فقط خودمان میفهمیم و بَس!
 
 
یه متن قشنگ از دوست
کنسول بازی سونی پلی استیشن که مخفف آن پی اس وان نیز هست در سال 1994 وارد بازار شد. این کنسول در نسل پنجم کنسول بازی قرار داشت و با سی دی های متنوع بازی خیلی از ماها رو سرگرم میکرد. کنسول بازی سونی پلی استیشن یک یکی از تحولات عظیم دنیای بازی های رایانه ای بود.
زوج
ماعددهای زوجیم                     پایین نیستیم تو اوجیم
صفر اولین ماهاست                   که نمره ی تنبل هاست
دو ، عدد بعدیه                           واسه خودش مردیه
قد بلند و رشید                          خیلی وقتها مفید
کنار صفر تا میاد                       لبخند رو لب ها میاد
عدد بعدی چهاره                       که خیلی حرف ها داره
چهار ، فصل های ساله                شکل های زیبا داره
 تابستون و بهاره                       زمست
بعد از کلی این طرف و اونطرفو گشتن یه هم اتاقی پیدا کردیم...
4 نفر بودیم و یکی کم داشتیم،بگذرم ازینکه چطوری 7 نفر شدیم 4 تا:)) نمیدونم این هم اتاقیه جدید میتونه با ماها بسازه یا نه،از همین اول گفتیم ما دیر میخوابیم و فیلم میبینیمو همیشه صدای خنده هامون تا اونطرف دانشگاه میره.فعلا که گفت مشکلی ندارم امیدوارم در صحنه ی عمل هم مشکلی نداشته باشه:)
 
تفکر غالب ماها (یعنی من و میم و اغلب اطرافیانمون) اینه که روز تولد آدم هم یه روزی هست مثل روزهای دیگه.یعنی در این حد بی ذوقیم ما.ولی خوب آدم هرچقدر هم بی تفاوت باشه بالاخره اون احساس خاص به روز تولدش رو داره.آدمها همیشه مورد توجه قرار گرفتن و دیده شدن رو دوست دارن.ولی من واقعا واقعا الان و تو این سن هییییچ توقعی از هیییچ کس ندارم که یادش بمونه و تبریک بگه.اونم با این دغدغه های متعددی که آدم ها این روزها دارن.
امروز تولدمه و رسما وارد 33 سالگی میشم.
آدمها بالاخره یک روز دوباره بر میگردند. روزی که خیلی خسته اند. روزی که جز این خستگی متوالی، خالی از هر حسی هستند. آدمها یک روز به جاهای امن گذشته بر می گردند. به جایی که احساس امنیت کنند. خودشون باشند. بی هیچ نقش اضافه ای... برمی گردند تا حرفهای نگفته شون رو بنویسند. برمی گردند شاید به هوای روزهای خوشی که گذشت. اصلا همین برگشتن خیلی خوبه حالا به هر دلیل. امروز دیگه همه ماها می دونیم که وسعت دنیای مجازی و تنوعش و جذابیتش و همه محاسنش نمی تونه جای وب
حقیقتش
دنیا قاعدتا باید خیلی ساده تر ازینی باشه که مردم ما توی ایران
یا مردم ایران ما توی خارج دارن تجربه میکنن
اینکه همش بک اپ پلن داشته باشی همش مثل مارکو پولو ازین کشور بری اون کشور هر جا پا میذاری برنامه های مهاجرت رو عوض کنن
حتی اونایی که پاسپورت دارن وضعشون بهتر از ماها نیست
توی شت و بدبختی خودشون گرفتارن
زندگی باید قاعدتا خیلی ساده تر ازینها میبود.
یه مشت کسخل دارن به دنیا ریاست میکنن و میلیارد میلیارد ادم رو درگیر حماقت خودشون کردن.
پدر بزرگم خیلی اهل شعر بود اصلا همین اهل شعر بودن ماها همگی از سمت پدر بزرگم به ما رسیده است همچنان که خطش خیلی بد بود همین بد خط بودن ماها هم از پدر بزرگ به ارث رسیده است و بسیار هم ولخرج و دست و دلباز بود و همین ولخرجی ها و بی حساب و کتاب بودن های خانواده ماها همگی از پدر بزرگ رسیده است هیچ وقت هم در خانه اش را نمیبست همیشه باز بود به شدت هم چایی بود اگر کسی میگفت چایی نمیخورم به فحش هایش مبتلا میشد که تو آدم نیستی که چایی نمیخوری  در اوووج خستگ
داشتم فک میکردم ماها چرا اینطوری ایم؟ همیشه کسی که مقابلمونه انگار حرفش بیشتر سنده تا کسی که کنارمونه انگار. نمیدونم این تو کشورای دیگه چجوریه اما حس میکنم تو ایران انگار تو مغز همه ی ماها هاردوایرد شده. ماهایی که برای اثبات حقانیت امام حسینمون نقل قول از فیلسوف خارجی میاریم ماهایی که برای اثبات ذکاوت امام علیمون دست به دامن تازه مسلمونای خارجی میشیم. ماهایی که برای اثبات پولداریمون دست به دامن برند های خارجی میشیم. و ماهایی که کارگردان مل
پدر بزرگم خیلی اهل شعر بود اصلا همین اهل شعر بودن ماها همگی از سمت پدر بزرگم به ما رسیده است همچنان که خطش خیلی بد بود همین بد خط بودن ماها هم از پدر بزرگ به ارث رسیده است و بسیار هم ولخرج و دست و دلباز بود و همین ولخرجی ها و بی حساب و کتاب بودن های خانواده ماها همگی از پدر بزرگ رسیده است هیچ وقت هم در خانه اش را نمیبست همیشه باز بود به شدت هم چایی بود اگر کسی میگفت چایی نمیخورم به فحش هایش مبتلا میشد که تو آدم نیستی که چایی نمیخوری  در اوووج خستگ
خیلی خوبه که بدونی به یه جایی تعلق داری و دلت پر بزنه برا برگشتن بهش
من اومدم که بمونم تا وقتی که هستم
تا وقتی حس تعلقم به اینجا باقی بمونه
از روزی که وبلاگو ساختم 577 روز میگذره اما هیچی نوشتم و به هیچکس سر نزدم
اومدم بمونم
هستم اما تا اواسط تیر ماه کمتر بخاطر کنکور جان که ببینیم چی میخواد برام داشته باشه با خودش خوشی یا ناراحتی ...
به هر حال مینویسم که یادم نره من به نوشتن زنده ام
همه ی ماها همینطوریم
نوشتن و نوشتن ...
2398 - «اسدا... علم» از نزدیکان «محمدرضا پهلوی» در خاطراتش می‌نویسد: "(شاه) فرمودند «اینها (اعضای گارد حفاظت) نمی‌گویند ماها خیلی فاسق هستیم؟» عرض کردم «بزرگهایشان که خیر ... ولی سربازهای کوچک که تحت تأثیر تعلیمات قشری اسلامی هستند، فوق‌العاده ممکن است خطرناک باشند. به این جهت در شب‌های به اصطلاح عزاداری باید خیلی احتیاط کرد. من یک شب تاسوعا در شیراز، با آنکه کاری نمی‌کردم فقط با دوستم بودم، نوکرهایم به من شام ندادند!"منبع: خاطرات علم، جلد2 ، ص
به نام خدا
و درود بر محمد(ص) و خاندان مطهرش...
و به سرعت برق و باد، تعطیلات قبل نوروز و بعد نوروز تموم شد
و بسیاری از ماها در خواب به سر می بردیم، حالا بعضی ها، کاری کرده اند، دستشون طلا.
و ان شاالله سال۹۸ به شیرینی زیاد و تلخی کم، تموم بشه.
و در کل، من آرزوم براتون به عنوان عزیز دلتون اینه:
«سخت ترین کارها به جونتون بیفته و بتونین با تلاش و برنامه ریزی، شکستشون بدین و قهرمان زندگیتون بشین»
و آرزوتون برای من رو ذکر کنین.
و این که به مغزتون زیاد بها
عایا قیافه ی ماها شبیه به ربات است؟!!!معلم عزیزم...:ما دانش آموز ها ربات نیستیم که جناب عالی اییینهمه مشق میدید...دبیر مطالعات...از 8 درس جغرافی باید خلاصه بنویسید...جدا جدا...دبیر ریاضی 10 صفحه توی دفتر...دبیر قرآن:امتحان از کل کتاب...و...همشون هم برای فردا...ما دانش آموزای بیچاره هم باید صبر کنیم اذان بزنه که افطار کنیم و جون بگیریم ونتیجه ش هم میشه اینی که می بینین...!تا الان داشتم مشق می نوشتم...!  :(((عایا این انصاف است؟؟؟؟؟؟؟همیشه خوشحال باشین^...^یاعل
2398 - «اسدا... علم» از نزدیکان «محمدرضا پهلوی» در خاطراتش می‌نویسد: "(شاه) فرمودند «اینها (اعضای گارد حفاظت) نمی‌گویند ماها خیلی فاسق هستیم؟» عرض کردم «بزرگهایشان که خیر ... ولی سربازهای کوچک که تحت تأثیر تعلیمات قشری اسلامی هستند، فوق‌العاده ممکن است خطرناک باشند. به این جهت در شب‌های به اصطلاح عزاداری باید خیلی احتیاط کرد. من یک شب تاسوعا در شیراز، با آنکه کاری نمی‌کردم فقط با دوستم بودم، نوکرهایم به من شام ندادند!"منبع: خاطرات علم، جلد2 ، ص
اصلا این حجم از دلتنگی را درک نمیکنم. دیروز میخواستم برای رامین بنویسم که :مغان؟ چرا دیگه ماها وبلاگ نمینویسیم و صبح توی دستشویی داشتم فکر میکردم کاش مهرداد هنوز مینوشت تا عکس هایش از سفرهایش را میدیدم و حالم خوب میشد! سفرنامه ها خوبند ولی تفاوت زیادی با پست های سفرنامه ای وبلاگی دارند! حالا هم رفته بودم وبلاگ گروهی مان. فایلی که علیرضا توی پستش گذاشته بود را پلی کردم و بغضم گرفت. ان شب همه مان یک دور با خواندن پست های همدیگر گریه کردیم! من ب
امسال تصمیم داشتم برای پیاده روی اربعین اسممو بنویسم. از آنجا که تو همه کارام دقیقه نودی عمل میکنم، زمانی رفتم برای ثبت نام که گفتن ظرفیت پر شده. اسمم رو جزو رزروی ها نوشتن تا اگه انصرافی داشتن ماها جایگزین بشیم. که البته دیگه خبری از تماسشون نشد.
به خودم گفتم اونقدر دست دست کردی که جا موندی!
اما...
کار نشد نداره! اگه قرار باشه بری، به هر طریقی شده کارت جور میشه و میری.
و اینطوری شد که با ماشین شخصی راهی شدیم.
فردا ان شاءالله حرکت میکنیم به سمت ته
بچه ها زندگی خیلی پیچیده هست
و آدمهایی که حتی فکرش رو هم نمیکنین که ممکنه مشکل داشته باشن، در حقیقت در مشکلات زیادی غرقن. مشکلاتی که شاید برای شما مشکل به نظر نیاد ولی برای اونها فاجعه هست. همونطور که برای ماها مسائلی فاجعه و سخت هکه ممکنه بای بقیه به طرز خنده داری ساده باشه.
آدم ها رو شوخی نگیریم.
حال ادمها رو حتی اگه شده یه بار، بپرسیم.
حتی یه بار.
سه سال بعد ممکنه پشیمون بشیم که چرا یه بار ازون آدم نپرسیدیم حالت خوبه؟
همون طور که سه سال من این
 
چقدر قشنگه که ادم قبل از هر حرکتی یا هر صحبتی به این فکر کنه که این عملش روی زندگی بقیه چه تاثیری میذاره .
چقدر دوست داشتنی هستند ادمایی که حداقل سعی میکنن ،باعث ناراحتی و حسرت کسی نباشن .
ماها چی؟ به فکر هستیم که باعث اه کشیدن و حسرت کسی نشیم؟!
کاری به اینکه ایشون شهید هستن ندارم ،فقط این جمله اشون به نظرم شیرین اومد و قابل تامل ،کاش یاد بگیریم.
متن آهنگ مگه هرکی هرکیه از سینا درخشندهدیگه از من دوره دستایی که کل دنیام بودهداره در میره همش از کورهدلی که به رفتنت مجبوره، مجبورهمگه ماها چی میخواستیم فقط منو تو همو میخواستیمهرچی داشتیم وسط میذاشتیمکه فقط یه روز واسه هم باشیم، واسه هم باشیم

ادامه مطلب
وقتی کتابو میخونم همش فکر میکنم چرا زمان ما اینجوری نیست. انگار بودو نبود ما هیچ فرقی نداره. انگار ماها هیچ کاری نمیکنیم. انگار تو زمان و مکان وجود نداریم با این که هستیم. چقدر دلم میخواست جای دیگه توی اون زمانها بودم. زمان پیکاسو یا زمان سونتاگ و بارت. اما خب چیکار میشه کرد. من اینقدر دیر به دنیا اومدم. و باید با همین شرایط پیش برم. 
 
کتاب پیروزی و شکست پیکاسو ، نوشتهٔ جان برجر ، ترجمهٔ سما صالح زاده ، نشر حرفه نویسنده
بسم الله الرحمن الرحیم
 
وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءࣲ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصࣲ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَالِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَاتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّـٰبِرِینَ
ٱلَّذِینَ إِذَاۤ أَصَـٰبَتۡهُم مُّصِیبَةࣱ قَالُوۤا۟ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّاۤ إِلَیۡهِ رَا⁠جِعُونَ
أُو۟لَـٰۤئک عَلَیۡهِمۡ صَلَوَاتࣱ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةࣱۖ وَأُو۟لَـٰۤئک هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ
 [سوره البقرة 155 - 157]
 
چند آیه و صفحه که جلو تر بریم می‌رسیم به احک
و بله، بالاخره سروش بر گشت و قرار شد یکشنبه بریم بیرون:)) چت کردیم با هم و توجهتون رو به بخشی ازش جلب میکنم:Esi: کرول رو دیدم و such a pity که نه خودم به قشنگی و کیوتی ترز(رونی مارا) ام نه احتمالا هرگز قراره کسی به قشنگی و خفنی کرول(کیت بلانشیت) داشته باشم تو زندگیم.
تو البته خیلی قشنگ تر از کرولی حتی، ولی بهرحال هم چنین به نظر میاد که ۱۰۰ درصد استریتی، هم دوستمی خیر سرم امیدوارم یکی به قشنگی برد پیتی چیزی بیاد تو زندگیت‍♂ Soroosh:
اووو 
 Esi:
چیه؟‍♂
 Soroosh:
بعضی وقتا هم باید بیخیال اهداف بلند مدت و پله های ترقی و موفقیت و آینده و این چیزا شد و خواب صبح و با هیچی عوض نکرد!
آدم آرامش که نداشته باشه انگار هیچی نداره
 
* مموری گوشیم ویروسی شده و فعلا نمیدونم چکار کنم!؟
** این پنجشنبه بالاخره پروژه مو ارائه میدم
*** از کار نصفه نیمه داشتن بیزارم! اینهفته باید همه چیز تموم بشه
**** طرف ۱۰ ساله هیچ خبری از ماها (بعنوان دوستان صمیمی) نگرفته حالا پیله کرده بریم نمایشنامه شونو ببینیم. زیبا نیست؟؟
***** هرکی میگه عا
هوالرئوف الرحیم
دیروز با رضا کل شهرک رو پیاده روی کردیم. 6 و نیم راه افتادیم، با احتساب زمانی که با داداش حرف زدیم و سون خرید کردیم و آخرم رضوان رو بردیم پارک،  سر اذان مغرب رسیدیم خونه. 
این ساعت از شبانه روز که شاید ماها خیلی بهش توجه نکنیم، توجه رضوان رو به خودش حسابی جلب می کنه.
زمانی هست که هنوز هوا روشنه ولی دارن اذان مغرب می گن. همیشه این موقعها ازمون سوال می کنه:
الان شبه یا روزه؟
 
 
 
 
مدت تقریبا زیادی نزدیک به سه هفته در جوار خانه و خانواده بودم
اگه یک سال پیش بهم میگفتی سه روز پیششون باش بدون اینکه بخوای خودتو خفه کنی مطمئن بودم که نمیشه! 
اما حالا انگار با پیر شدن ماها اختلاف‌ها و داد و بیدادا هم پیر و یواش شدن! میتونیم کنار هم مسالمت امیز زندگی کنیم 
البته اینکه چند سال اخیر رو به طرز عجیبی تحت اضطراب و نگرانی بودیم هم بی تاثیر نبوده 
ولی پیری به نظرم نقش پررنگتری داره 
پیری پروسه ی عجیبیه و من ازش به شدت هراس دارم! ا
یا نور المستوحشین
می گفت من فهمیده ام، ماها جنس وجودمان طوری است که حال خوب یا بدمان یک دلیل بیشتر ندارد و آن هم کیفیت ارتباطمان با خداست. یعنی تو الان هر دلیلی برای آشفتگی ات بیاوری باز تهش می رسی به همان... یک نقصی آنجاست. دیدی گاهی اوقات هزار کار و مشکل و گرفتاری داری اما ته دلت آرام است که در نهایت همه چیز سر جای خودش قرار می گیرد؟ با آرامش و در حد توانت وظیفه ات را انجام می دهی و این قدر هم به در و دیوار وجودت مشت نمی کوبی... آن لحظه ها حتما بخا
یا نور المستوحشین
می گفت من فهمیده ام، ماها جنس وجودمان طوری است که حال خوب یا بدمان یک دلیل بیشتر ندارد و آن هم کیفیت ارتباطمان با خداست. یعنی تو الان هر دلیلی برای آشفتگی ات بیاوری باز تهش می رسی به همان... یک نقصی آنجاست. دیدی گاهی اوقات هزار کار و مشکل و گرفتاری داری اما ته دلت آرام است که در نهایت همه چیز سر جای خودش قرار می گیرد؟ با آرامش و در حد توانت وظیفه ات را انجام می دهی و این قدر هم به در و دیوار وجودت مشت نمی کوبی... آن لحظه ها حتما بخا
قدیما، تو دوران بچگیمون وقتی مینشستیم پای تلویزیون واسه دیدن یه کارتون، کارتون شروع نشده فکر و ذکرمون همش این بود که فقط ده دقیقه قراره پخش بشه، که سه دقیقش رفت، حالا چقدرش مونده، وای شد پنج دقیقه، وای نه نمیخوام تموم شه، وای کاش بیشتر بود زمان پخشش، کاش....
الان که دارم فکر می کنم میبینم خیلی از ماها همینطوری هستیم! با فکر اینکه چطوری قراره بیاد و شروع شه و ادامه پیدا کنه و چطوری تموم شه، داریم زندگی رو زهرمار خودمون میکنیم! نه از الان لذت می
من برای رسیدن به مقصد هر روزم سه تا تاکسی سوار میشم.امروز اما عجیب شروع شد. تاکسی اولی بیشتر ازم گرفت به بهونه ی گرونی بنزین.تاکسی دوم هزینه ی روتینش رو به بهونه ی خورد نداشتن بیشتر از یه خانم مسن گرفت. تاکسی سوم، دو برابر ازم پول گرفت و وقتی پرسیدم که گروه شده؟ چنان بله ی محکمی گفت که ترجیح دادم بحث نکنم. نمیدونم چند درصد ماها تو سختیا پشت همیم.اما همینکه هر روز داریم حق هم رو ضایع میکنیم، از هم سوء استفاده میکنیم به بهونه های مختلف، انگار پشتم
اخیرا چندین پست نوشتم که هم مبهم بوده هم ظاهرا مهم بوده نقشش واسم که اینجا باعث سوبرداشت شده و از اونجایی که مخاطبینم بهم لطف دارن و نگرانم میشن نمیخواستم بی جواب بذارم
اولین و مهمترین نکته اینه که میم همچنان با همون نقش و اهمیت توی زندگی من هست(خواهد بود)و پستها هیچ ربطی به اون نداشتن... راستش ماجرایی که اتفاق افتاد بین دوست مشترکمون با من و میم و مادرم بود
و راجع به خود اتفاق هم بگم که صرفا یک مکالمه بین دو نفر دیگه بوده و من و میم فقط تماشاگر
همیشه توقع می رفت ما بچه های درس خونی باشیم. همیشه نمره 20، همیشه شاگرد اول شدن، همیشه بهترین بودن. ماها که پدر مادر با سواد نداشتیم و شغل پدر هم آزاد بود (و این یعنی نرفته بود سراغ درس) باید تاوان درس نخوندن اونارو میدادیم و با نمره ها و جایگاهمون باعث ارزشمندی اونا می شدیم بدون اینکه بفهمیم زندگی چی بود و کی بودیم و چی میخواستیم.حالا که دوران مدرسه ی زوری و دانشگاه زوری تر تمم شده ما موندیم و مهارت های اجتماعی که نداریم. ما موندیم و جیبی که از ر
فکر میکنم 
که ماها که خیلی ازین شهر به اون شهر
و ازین کشور به اون کشور مهاجرت میکنیم
به مرور به یه بسته در حال تکامل پیچیده تبدیل میشیم،
یا حداقل به یه ادمی که درصد کمی از ادمهای دنیا شبیهش هستن
و برای همین، بقیه مردم کشور، مخصوصا کشوری مثل کانادا که مردمش از مونتریال به کبک سیتی مهاجرت نمیکنن، از رجاینا به ساسکاتون مهاجرت نمیکنن (حداقل فواصل دو سالعته رو مهاجرت نمیکنن)، برای ما هم خیلی عجیب میشه، هم در یه لیگ دیگه قرار میگیرن.
دقت کنین این به
دنیای ماشین ها همیشه دنیای جذابی بوده و هست. هیچ کدوم از ما وجود نداره که ادعا کنه تو بچگی رویای پشت رول نشستن نداشته باشه،  ماشین ها به رکنی اساسی تو زندگی ماها تبدیل شدن که تا حدودی انکارناپذیرن. حالا اگه کمی این دنیای چرخ و دنده رو مینیاتوری ش کنیم، می رسیم به دنیای لی لی پوتی تری از ماشین ها به اسم  دنیای ماشین کنترلی. 
ادامه مطلب
دنیای ماشین ها همیشه دنیای جذابی بوده و هست. هیچ کدوم از ما وجود نداره که ادعا کنه تو بچگی رویای پشت رول نشستن نداشته باشه،  ماشین ها به رکنی اساسی تو زندگی ماها تبدیل شدن که تا حدودی انکارناپذیرن. حالا اگه کمی این دنیای چرخ و دنده رو مینیاتوری ش کنیم، می رسیم به دنیای لی لی پوتی تری از ماشین ها به اسم  دنیای ماشین کنترلی. 
ادامه مطلب
گفته بودی اینجا رو میخونی...
پس همین جا میگم برات... 
از رو در رو گفتن راحت‌تره برام... تو هم هر وقت خوندیش یه ندا بده بهم...
.
میدونی زندگی ماها رو عوض میکنه... همین خود من... همین خود تو...
این بخشی از زندگیه... بخشی از بزرگ شدن ماست... و حتی گاهی انتخاب ماست این تغییرات... 
هر چی که باشه من همیشه سعی کردم احترام بذارم به همه این تغییرات... چون بنظر خودت اینجوری حالت بهتر بود...
ولی من دلم تنگ میشه برای همه اون شور و حال و شوق و ذوقی که داشتی... برای همه حرف زد
بسم الله مهربون :)
دخترخاله م امشب اومده بود خونمون، بعد شام هی اصرار داشت فیلم ترسناک ببینیم. علاقه ی عجیبی داره به این مدل فیلم ها! اولش مخالف بودم، ولی بعدش وسوسه شدم و گفتم باشه!
فیلم کینه رو دیدیم. هر جایی که آهنگش ترسناک میشد یا حس میکردم الان اتفاق وحشتناکی میفته چشمامو میبستم و نمیدیدم ولی هی میپرسیدم چی شد، چی شد، دلم میخواست ببینم و بدونم چی میشه ها ولی خب میترسیدم d;
یه سکانسی بود دختره با روح توی یه اتاق بودن، هی صدا های وحشتناکی میو
به نام خدای شنهای طبس



شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع میکنند، وقتی میروند، با جان خودشان: وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا‌ هُم یَحزَنون؛(۴) ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّی‌شان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه‌ی اسلامی
است، وقتی میروند، معنویّتشان، صدایشان تازه بعد از رفتن بلند میشود. نطق
شهدا بعد از شهید شدن باز میشود، با مردم حرف میزنن
من از خودم فاصله میگیرم
دیوار نزدیکتر میشه
میخندم و دردامو میشمرم
تلخه ولی شاید دلم وا شه...
 
فالوش کرد و تا ابراز علاقه بهش هم مطمئنا چیز زیادی  نمونده :)
دریغ از یه جوونه تو وجودم ....
از همون خونه ۳۰ متری و تو اولویت بودن و وحشی بودنش! از مورد توجه پسرا بودن و تا پیشنهاد پدرش به پسره و جرات گفتن اینکه فکر نکنی ازت خوشم میاد :) و شروع زندگی پر از همه چیز و رفاه و پسر دار شدنش و همیشه و همه جا همراه بودن ... تا خواستنش برای همیشه تا مامان اون موفرفری
درست و حسابی به گل در غلتیدیم یک گل مالی تمام عیار این وظیفه را نخبه های قطعه قطعه شده هواپیما به عهده گرفتند
در آستانه آنچه دارد روی می دهد یک پیام این طور در دود -گل تپیدن قلب و شعور ماها که تمام توان علمی ابهانه مان را برای توجیه نه موشک نبود هواپیما بود گذاشته بودیم وحدت بود ما با همه کسانی که بحث می کنند به جای حضرت آقا می گویند خامنه ای به جای دفاع مقدس می گویند جنگ هشت ساله به جای مدافعان حرم می گویند مدافعان بشار به علامت دستهای سید حسن م
قدیما وقتی بچه ها واقعا سه ماه تعطیلی تابستان داشتند،روزهای آخر بهم میگفتند بیا بیشتر تا لنگ ظهر بخوابیم و عصرها توی
کوچه کلی بازی کنیم تا هنوز مدرسه ها باز نشده.میگم بچه های قدیم و سه ماه تعطیلات تابستان،چون الان تابستان با فصل
های دیگه برایشان فرقی نداره،از بس هر روز یک کلاس جدید می روند.
خلاصه این جمعه از ان جمعه هایی هست که بچه ها میگن: هفته دیگه فردا باید برویم مدرسه.
تازه وقتی ماها میگفتیم باز آمد بوی ماه مدرسه،واقعا بوی مدرسه می یومد.
شین بعد از اون ماجراها و حرف و حدیث ها کلا قطع رابطه کرده با ما.حالا این چیزی نیست و خدا کنه خوش باشن و دوری و دوستی.مشکل اینه که ایندفعه دخترش رو هم منع کرده از داشتن کوچکترین ارتباط با ما.دختری که تمام بچگیش بین ماها گذشته و به پدربزرگ و مادر بزرگ و خاله ها و داییش حتی بیشتر از پدر و مادری که هیچوقت کنارش نبودن، وابسته بوده و هست.
این روزا خیلی تو دعواهای ذهنی که داشتم به مرز تنفر رسیدم ازشون.چون باعث و بانی شکستن دل پدر ومادرم شدن و این قابل بخ
(( برداشت آزاد ))
   یه مدته توی این فکرم که یجورایی ممکنه هر ایرانی واسه خودش یه گالیله باشه !! اگه کمی به اعتقادات ریزو درشتمون فکر کنیم ، شاید متوجه بشیم یه سری اعتقادات و باورهامون رو که قلبا بهشون ایمان داریم رو نمیتونیم بروزشون بدیم و در واقع جز در باطنمون جایی دیگری ندارن ، و در واقع بیم داریم که عکس العمل جامعه و اطرافیونمون در مواجه شدن با بروز دادنشون، برامون مشکل ساز باشه . خلاصه اینکه ،شاید هیچ کسی مثل ما ایرانیا نتونه شرایطی رو که گ
به نام خدای شنهای طبس


رهبر انقلاب سیدعلی خامنه ای:
شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع میکنند، وقتی میروند، با جان خودشان: وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا‌ هُم یَحزَنون؛(۴) ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّی‌شان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه‌ی اسلامی
است، وقتی میروند، معنویّتشان، صدایشان تازه بعد از رفتن بلند میشود. نطق
شهدا بعد از شهید شدن
فاطی که رتبه ی یک ارشد رو آورد، هیچکس باورش نمیشد، حتی خودش! با اون داستانهایی که موقع کنکورش داشت، با اون اختلافات عمیقی که با نامزدش داشت وآخر سرم به طلاق ختم شد!
فاطی هم اتاقیمون بود، لر بود. اندازه ی ماها بچه مثبت و بسیجی و این تیپی نبود، ولی دختر پایه و بامرام و خوش اخلاقی بود. خیلی با ماها حال میکرد.(ما رو اینجوری نبینید که تیپ میزنیم و قیافه میگیریم! ما دوران دانشجوییمون همش در حال خندیدن و خندادن بودیم!)
فاطی رو میگفتم...البته آخریا خیلی
سلام
در این مطلب خیلی کوتاه میخوام فقط این رو بگم که فکر نکنید خانواده برتر مثلا فقط چند تا کاربر محدود هستیم که فقط فایده های بحث هامون به خودمون میرسه. هزاران نفر از گوگل میان این متن ها رو میخونن و نظرات رو میخونن و یه چیزهایی از بحث های ماها میفهمن، بنابراین کاری که انجام میدیم فقط محدود به کاربران ثابت که نظر میذارین نیست و حتی اگه بر روی یک نفر تاثیر مثبت گذاشته بشه اون یه نفر میتونه روی افراد دیگر تاثیر بذاره، یک خانواده درست ایجاد بشه
به گمونم باید یه دفترچه یادداشت برای خودم تهیه کنم تا همیشه همراهم باشه و چیزی که در لحظه تجربه‌اش می‌کنم یا به ذهنم میرسه رو به صورت کلیدواژه ثبت کنم. اصلا نمی‌دونم اون انرژی اولیه رو از کجا آوردم که اینقدر مفصل شروع کردم. شاید به خاطر این بود که قبلش هیچی نگفته بودم و یه سری حرف‌ها تلمبار شده بود. شایدم چون این روزها اتفاق معمولی خاصی برام نمی‌افته تا یادم بمونه که بخوام ثبتش کنم، در صورتی که مطمئنم می‌افته و اون لحظه برام حس خاصی داره. ش
قربونت استا کریم یه نگاه به ما بکنمردن آدم وحوا رحمی به آدما بکنتورو جون مادرت اینهمه زجرمون ندهنکنه تقدیر ما زجر کشیدن تا ابده نمیدونم که کتاب بخت مارو کی نوشتیکی نیست بهش بگه آخه چرا اینهمه زشتیعنی بخت کج مایه زنگ تفریح هم نداشتنمیشدیه گوشه هم جاواسه شادی میگذاشتماتو کوره ی عذاب همیشه پای ثابتیم اهل پارتی بازی نیستیم تابع ضوابطیم قربونت استا کریم بزن توزنگ آخروبخدادیگه نداریم تاب ازاین بدترونمیخوای حالی بدی اینقدر حالگیری نکننگرفتی
سلام.ظواهر امر می‌گه توی جامعه‌شناسی دیدگاهی وجود داره که می‌گه: ما سر گذاره‌ای که ارائه شده بحث نمی‌کنیم. ما برای متوجه شدن هر گزاره‌ای به سراغ روندی که اون گزاره رو ساخته می‌ریم. و سعی می کنیم اون روند رو مشاهده کنیم و خودمون مشاهده‌ش کنیم و ازش حرف بزنیم. تکرار مشاهده‌ای هم که کسی قبلن اون رو مشاهده کرده اون رو به تجربه‌ی زیسته‌مون اضافه می‌کنه و همین باعث می‌شه ما درک کنیم که این دیدگاه چی می‌خواد به ما بگه و طبق این درک مشاهده‌گر
ما از نسل مردهایی هستیم که زن‌ ها بزرگمون کردن اما نمی ‌دونم آیا زنی وجود داره که بتونه با ماها کنار بیاد ؟
ما روی صندلیهای ردیف جلویی نشستیم و داریم به نمایش عظیم عذاب دادن همدیگه نگاه می‌ کنیم. همه دنبال این هستیم که به آرامش روحی برسیم. عموما کسی به آدم گوش نمی ‌ده ، فقط منتظرن نوبت صحبت کردن خودشون برسه ، ولی وقتی که مردم فکر می ‌کنن که داری می ‌میری تازه اونوقت شروع می‌ کنن به حرفات گوش کنن ...
فیلم ‏Fight Club 
+مدام با خودم میگم هی گوش کن بب
داشتم وبم رو مرور میکردم که رسیدم به این پست...
امسال هم آب و جاروب کردم و در رو باز گذاشتم که باد خنک فرصت کنه توی خونه چرخ بزنه...
پارسال تازه با استغفار خو گرفته بودم و یادمه حال خیلی خوشی داشتم...واقعا هم پارسال ماه رمضون محشری بود...امیدوارم امسال هم برای آخرین بار مناجات شعبانیه رو بخونم و با تموم دلبرانه هاش خداحافظی کنم و آماده بشم برای دلبرانه های دعای افتتاح...
آماده بشم برای زندگی شاهانه به مدت یکماه،ماهی که اگه بخوابم هم خوابم میشه عبا
وقتی برای
اسباب‌کشی رفتیم و خانه‌ی خالی شده را دیدم با خودم گفتم انگار قبلا این خانه
بزرگتر به نظر می‌رسید! خانه با وسایل بزرگتر به نظر می‌رسد.

ماها که
به دنیا دل بسته ایم نگاهمان به دنیا مثل خانه‌ی با وسایل است ولی کسی
که دل بسته‌ی دنیا نیست، دنیا را به سان خانه‌ای بدون متعلقات و زینت‌های آن
می‌بیند.

ولی در کل
اسباب‌کشی خر است:|

این چند
روز که ما نبودیم چه گذشت؟
این روزها میزهای دو نفره حالشان خیلی خوب نیست چشم انتظاری می کشند برای لحظه لحظه های با هم بودن هامان؛حالا راه دوری نرویم نمی گویم دوتا عاشق پشتشان بنشینند همین با رفقا نشستن ها پشت شان، یک هات شاکلت (شکلات داغ) سفارش دادن ها و لحظاتی در کنار هم خندیدنباور کنید این روزها حتی این میزها که جنس شان از چوب است دلشان برای مان تنگ‌شده چه برسد به ماها که آدمیم❤️الهی حال دلتان خوش.پ.ن: ما که این روزها خانه نشینیم و الحمدلله  این روزها هم میگذره و ما
من هنوز بیدارم فکر کنم یه مدت طولانی بود که شب بیداری نداشتم. خب اینم تنوع منتها از بس نشستم همه جونم درد گرفته. مها که گرفت باز رو تخت من خوابید بخوامم بخوابم نمیتونم. به نظرت چرا عاشق تخت من شده :/ :دی
به اندازه ی یه دنیا خوابم میاد اما باید بیدار بمونم. دارم جمله هارو میخونم دیگه هرچی شد. یه دورم دوباره باید گرامرارو بخونم به نظرت تا هشت این طورا تموم میشه؟ به هر حال بیدارم. مخمم نمیکشه حرفی بزنم. بهتره برم شاید زودتر تموم شد رسیدم یه ذره بخواب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

studiozuhke